صخره بزرگی از شهامت و درایت به نام ستوده

روزگاری من کوه های خشمگینی را دیدم،

که آرایش جنگی گرفته بودند.
در مقابل آنها انسانی کوچک ایستاده بود؛
آه، او بزرگتر از انگشتان دست من هم نبود.
من خندیدم و از آنکس که پهلوی من بود پرسیدم،
"آیا امکان پیروزی برایش هست"
او جواب داد: "حتمن."
"اجدادش این کوه ها را بارها شکست داده اند."
آنگاه بود که من نیکویی را از اجداد سراغ گرفتم،-
دستکم به خاطر آن انسان کوچک
که در مقابل کوه ها ایستاده بود.

شعر از استفان کری
برگردان از حمید اکبری

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

ای شترمرغان، ایرانی اسلامی نمی شود! در باب شعار #برای_ایران مسعود پزشکیان

نخست وزیری دکتر شاپور بختیار: نقطه ی عطف آینده دموکراسی در ایران

بر آمدن رهبری ملی نیازمند ابتکار پیروان ملی است