باز مصلوبی مصدق در هفتاد سالگی

 

 


 باز مصلوبی مصدق در هفتاد سالگی[i]

حمید اکبری

با یاد ایرج پزشک زاد و برای نیما ناصر آبادی

هفتاد سال از سقوط دولت دکتر محمد مصدق در پی کودتای 28 مرداد 1332 می گذرد. هفتاد سال پی در پی به استثنای 37 روز نخست وزیری دکتر شاپور بختیار، کارنامه و خاطره مصدق زیر ضربه های سهمگین حکومت های شاه و آخوند بوده است. هم شاه و هم خمینی و هم آستان بوسان پیشین و کنونی شان هرگز در تخریب مصدق فروگذاری نکرده اند.

در دوره محمد رضا شاه، کتاب های درس تاریخ از نام مصدق سترون بود. در آنجاییکه هم اشاره ای به او می شد، نصیبش جز دروغ بافی و ناسزا گویی نبود. نگارنده در دوازده سال تحصیل پیش از دانشگاه، در هیچ کلاس درس نامی از مصدق نشنیدم. در عوض به یاد دارم که از کتاب درسی گرفته تا سالن سینما و میدان ها، همه پر بودند از نام و چهره محمد رضا شاه، رضا شاه، شهبانو و ولیعهد. ستیز با مصدق جزو شخصیت شاه بود و انزجارش به او را تا به آخر نگهداشت. دست سرنوشت، به گونه ای بارز ایندو را در نزدیکی یکدیگر در قاهره، پایتخت مصر، قرار داده است. پیکر شاه در آرامگاه خواص در مسجد رفاعی است و مصدق در همان شهر با خیابانی مزین به نامش در میان مردم  است.

با آغاز دوره حکومت مرتجع و خونین اسلامی آخوندها به سرکردگی خمینی در بهمن 1357، باز هم روایت رسمی از مصدق وارونه و منفی بوده است. خمینی از مصدق به عنوان مشتی استخوان پوسیده نام برد. از او به عنوان یک غیر مُسلم یاد کرد که با کودتا سیلی خورد و به سزایش رسید. در پی هجوم خمینی، نام خیابان پهلوی که به نام مصدق تغییر یافته بود به خیابان ولی عصر مبدل شد و در طول مسیر آن خیابان و خیابان های سراسر ایران عکس های بزرگ خمینی و سپس خامنه ای در کنارش نصب شد. از همان اوان با انتشار کتاب حسن آیت[ii]، بسیار کتاب ها و نشریات تبلیغاتی بوسیله حکومت اسلامی جهت تخریب مصدق چاپ شده اند.

دست تقدیر بود که به دستور محمد رضا شاه، مصدق پس از مرگ در خانه اش که در آن زندانی بود،  بهمان سادگی که زیست بدون هیچ تجمل و خرجی برای مردم میهنش خاک شد و همچنان تا امروز ممنوع ملاقات مانده است. در مقابل خمینی مدعی پشتیبانی از "مستضعفان" در یک حرم مجلل طلا کاری شده  "طاغوتی" به وسعت 60 هزار متر مربع با پنج در ورودی اصلی با خرج هنگفتی از جیب ملت ایران خاک شده است.

به جز دوره نخست وزیری بختیار برای سی و هفت روز و آنهم صرفا به وسیله شخص نخست وزیر، کدام مقام رسمی کشور ایران و کدام برنامه های رسمی رادیو و تلویزیون شاهنشاهی و یا صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه ای را به تمجید از مصدق اختصاص داده است؟ اگر هم گاهی در برنامه ای کس یا کسانی در یک رسانه رسمی حکومت های شاه و شیخ، جسته و گریخته سخنانی در وصف نیکویی مصدق گفته باشند، آیا میزان، مقدار و تداوم آن در مقابل تمجید و تعریف از «خدایگان شاهنشاه آریامهر» برای 25 سال و «قائد عظیم الشان، امام خمینی» و سپس «مقام معظم رهبری انقلاب، آیت الله خامنه ای» برای 44 سال، جای هیچ مقایسه ای باقی می گذارد؟ در خارج از ایران هم که رسانه های بزرگ بویژه رسانه «من وتو» یک دم از تبلیغات همه جانبه و یکسویه به سود خانواده پهلوی فرو گذاری نمی کنند.  

شاهپرستانی که 25 سال پس از مصدق در ایران در سریر قدرت مطلقه بودند و در بیرون از ایران هم دارای ثروت، مکنت و وسایل ارتباط همگانی به مراتب قوی تر و فراگیرتر از مصدقی ها هستند، بی امان می کوشند که با تخریب مصدق، همه تقصیرات حکومت استبدادی محمد رضا شاه و مکافات ناشی از آن که منجر به روی کار آمدن خمینی شد را به گردن مصدق و مصدقی ها – و نیز چپی ها - بیندازند. قلب واقعیت آنچنان غلیظ شده است که انگار این مصدق و مصدقی ها بوده اند که هفتاد سال انحصار حکومتی رسانه های همگانی و کتاب های درسی تاریخ و جامعه را داشته اند، و این اعلیحضرت و حضرات آخوند هستند که در مقابل تبلیغات رسمی  به سود مصدق، محروم و مظلوم بوده اند!

در پیروی از سخن نویسنده ی زنده یاد ایران، ایرج پزشک زاد[iii]، آدمی حیران می ماند که این چه سری است که با وجود 70 سال تبلیغ منفی و ضد مصدق، محبوبیت و مقبولیت این مرد آنچنان قوی و هم گیر باقیمانده که مُخربان و منتقدان مصدق بیش از پیش می کوشند تا او را همچنان به صلیب بکشند؟

پزشک زاد می پرسد: «این چه حکایتی است؟ چه شد که خاطره مصدق، پس از 25 سال اسارت در تاریک خانه ی رژیم کودتا [و سپس 44 سال در رژیم آخوندی] اینطور زنده و درخشان و اثر گذار باقی مانده است؟» «راز بقای او، بقای حاضر و ناظر او، چیست؟ شاید راز نباشد و رازها باشد. اما آنچه به نظر راقم این سطور [ایرج پزشک زاد] اسباب ماندگاری – و ماندگاری پر عزت – اوست، اعتبار و ارزش و احترامی است که همیشه بر خرد آدمی، فارغ از ملاحظات سواد و دانش و مکنت و طبقه اجتماعی و غیره، قائل بود... پیر خرد ما، به اصالت فکر انسان اعتقاد داشت... راز زندگی سیاسی او، پس از مرگ جسمانی، راز ماندگاری او در ذهن و دل مردم، گذشته از عشق و علاقه اش به مردم، اعتقاد و اعتمادی است که به آنها و فهم و ادراکشان داشت و آنان را، بدون هیچ پیش شرط سواد و تحصیلات و یا وصول به فلان مرتبه از رفاه اقتصادی لایق تعیین سرنوشت خودشان و شایسته ی برخورداری از دموکراسی می دانست. این اعتقاد را در طول نیم قرن زندگی سیاسی خود، بارها و بارها نشان داده بود.»

 مصدق و تجربه دولت او، برایند برجسته ترین انقلاب تاریخ ایران، یعنی انقلاب مشروطه است. انقلاب مشروطه نیز مانند همه جنبش های اجتماعی جهان کامل نبود، ولی انقلابی دورانساز به سوی پیشرفت و مدرنیته بود. مشروطیت این اصل را که حکومت دموکراتیک تنها بنابر اراده مردم است به کرسی باور سیاسی و حافظه تاریخی همگانی مردم ایران نشاند که دیگر زدودنی نیست. مصدق و مصدقی بودن یعنی باور به امکان پذیری چنین حکومت دموکراتیک. یعنی ایرانی شایسته برخورداری از دموکراسی است و می تواند یک کشور آزاد، مستقل و دموکراتیک مشروط به اراده مردم داشته باشد. مصدق به عنوان یک سرمایه تاریخی و ملی، نشانه سربلندی و توانایی ملت و ملیت ایرانی است. مصدق نماد دموکراسی ایران است.    

به گفته فریدون آدمیت[iv]، برجسته ترین تاریخ نگار دوره مشروطیت، موضوع غیر قابل انتقاد بودن مصدق و کارنامه اش نیست، موضوع:

«اعتبار شخصیت سیاسی دکتر محمد مصدق در دفاع از حقوق اساسی و نظام مشروطیت است، در تقابل با حکومت فردی و قدرت نامحدود سلطنت، در پیکار برای استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت است و مبارزه بر علیه سلطۀ سیاسی و اقتصادی بیگانگان.  او فساد ناپذیر بود، شیاد و افسونگر و بی همه چیز نبود.  موضع گیری سیاسی اش آنگاه که در اپوزیسیون بود و آنگاه که در قدرت سیاسی مسئول بود، تغییر نیافت.  این نیست که بر او یا کارنامۀ جبهۀ ملی انتقاد وارد نباشد، این خلاف نقد و سنجش تاریخی است... اما این هست که او نسبت به اصولی که یک عمر اعلام می کرد: دفاع از آزادی، دفاع از حقوق اساسی، دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی، یک عمر وفادار ماند.  به همین سبب، او در معنی، از لغزشگاه قدرت سقوط نکرد، اعتبارش را هیچگاه در ارادۀ عام از دست نداد.»

در ستیز عوام فریبانه با مصدق می گویند که نبایستی روی کسی تعصب داشت! ولی این تعصب نیست که آدمی باور تغییر پذیر خود را بر مبنای دانش، عقلانیت، خود آگاهی و آزادانه به دست آورده باشد. این تعصب نیست که بگویی من با تو مخالفم ولی جانم را می دهم تا حرفت را بزنی. پس سخن مصدقی ها به شاهپرستان یا خمینی و خامنه ای پرستان  این نیست که نمادتان را نپرستید. سخن ما این است که برای باورمندان به آزادی و استقلال ایران در چهارچوب دموکراسی، مصدق همچنان یک نماد زنده و پویاست و ما نمادش را هیچگاه رها نخواهیم کرد.

در واقع هدف اصلی آنهایی که با داشتن همه  زر و زور، مصدق و مصدقی های یک لاقبا را آماج هجوم قرار می دهند، عرضه نمادهای خودشان با از بین بردن نماد مصدق است. آنها می خواهند مدل دیکتاتوری پادشاهی و یا ولایت فقیهی را به عنوان تنها مدل های ممکن برای ایران عرضه کنند و برای رسیدن به این مقصود بایستی که مدل و نماد مصدق را تخریب کنند. ترس آنها از مصدق نیست، از اندیشه آزادی انسان ایرانی در چهارچوب دموکراسی توام با پاکیزگی مالی و استقلال در مقابل فساد مالی و سرسپردگی به قدرت های بزرگ است.

از اینروست که به قول ایرج پزشک زاد بایستی مصدق را همچنان مصلوب نگهدارند. بایستی با آسیب شناسی هایی خالی از حقایق تاریخی مصدق را مسبب 25 سال دیکتاتوری شاه و فاجعه روی کار آمدن خمینی معرفی کرد. بایستی با میدان رسانه ای دادن به یک استاد اقتصاد متوسل به انگ پوپولیستی زدن به مصدق شد، آنهم نسبت به مصدقی که در مقابله با کودتاچیان حتی از اینکه بوسیله رادیو از مردم یاری بخواهد خودداری کرد تا مبادا مملکت دچار آشوب شود! بایستی محترمانه از آقای آسیب شناس و آقای استاد اقتصاد پرسید که دو سال و نیم حکومت، آنهم با کوهی از مشکلات در هنگامه نبرد با بزرگترین کشور امپریالیست آندوره جهان کجا، و حکومت های یکه تازانه بیست و پنج ساله شاهنشاهی و چهل و چهار ساله ولایت فقیه تا دندان مسلح کجا؟ آقای اقتصاد دان، شما که قاعدتا جمع و تفریق تان خوب است. آیا هفتاد سال در مقابل دو سال نیم، مدتی کافی برای یافتن سوژه های متفاوت آسیب شناسی و یافتن پوپولیست های دیگر نیست که کمی هم مشغول آن شوید؟

نگرانی شما از چیست؟ این که دولت مصدق الگوی حکومت دموکراتیک و مصدق نماد دموکراسی در ایران است؟ مشکل شما با کدام بخش آن است؟ مصدق یا دموکراسی؟ اگر می گویید که مصدق نماد دموکراسی نیست، لطف کنید و خصوصیات دموکراتیک حکومت های رضا شاه، محمد رضا شاه، خمینی، خامنه ای یا سیاستمدار ایرانی دیگری را عرضه کنید تا بهره مند شویم. در قاموس لیبرال دموکراسی، این حق شماست که با بهره بردن از آزادی بیان همچنان برای سالیان دیگر، بازهم مصدق را مصلوب کنید. ولی مصدق با استناد بر واقعیت های تاریخی برای آنها که دوستدار حکومت دموکراتیک هستند، نماد و ستاره قطبی در ایران باقی خواهد ماند. زیرا به زبان تاریخ نگار و نویسنده برجسته، موحد علی موحد، مصدق برای آنهایی که او را می شناسند و ارج می گذارند شاهنامه آزادی[v] است:

«داستان مصدق در خاطره نسل ما به "شاهنامه آزادی" تبدیل شده است. این ماجرا برای مردم ما نه صرفا یک حادثه تاریخی که یک سرود آزادی است و سرود آزادی سر از قید زمان بر می کشد. چیزی را می سراید و چیزی را می ستاید که هنوز اتفاق نیفتاده، یا به تمام و کمال اتفاق نیفتاده است و آرزو می شود که در آینده اتفاق بیفتد. سرود آزادی حدیث و نشانی از گمشده خود در آن می جوید. قصه گذشته ای به بن بست رسیده که امید فرجی را برای آینده رقم می زند و بازگو کردن آن بهانه ای می شود برای بیان اشتیاقی شورانگیز که تحقق چیزی بسیار عزیز را در امروز و فردا آرزومند است.»

از خدا جوییم توفیق ادب و انصاف.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[i] عنوان اقتباسی است از کتاب «مصدق باز مصلوب» به قلم ایرج پزشک زاد، پاریس 1372 (بدون نام ناشر)

[ii] «چهره حقیقی مصدق السلطنه» به قلم حسن آیت، دفتر انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1360

[iii] مقاله راز بقای مصدق در کتاب «مصدق باز مصلوب» به قلم ایرج پزشک زاد

[iv] «آشفتگی در فکر تاریخی» به قلم فریدون آدمیت، تهران، 1360

[v] «خواب آشفته نفت: دکترمصدق و نهضت ملی ایران» به قلم موحد علی موحد، نشر کارنامه، تهران، 1378

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یاد آر ز شمع مرده یاد آر: گشایش بنیاد آموزشی دهخدا

شاپور بختیار فریاد گر وجدان های بیدار تنها