بادا که سیر قهقرایی ایران به پایان رسد: پژواک سخنان تاریخی مصدق در صد سالگی
صد سال پیش در نهم آبان 1304مجلس شورای ملی در جلسهای تاریخی با هدف پادشاه کردن رضاخان، رئیسالوزراء و سردار سپه وقت، رأی به انقراض پادشاهی احمدشاه و سلسله قاجاریه داد. در تدارک انجام این کار، جوّ هولناکی توأم با تهدید و باج دهی به وجود آمده بود. تنها دو روز پیش تر، واعظ قزوینی اشتباهاً بهجای ملکالشعراء بهار که مخالف جدی
.پادشاهی رضا خان بود، به قتل رسیده بود
در جلسه نهم آبان، تنها پنج نفر از
نمایندگان حاضر بهعنوان مخالف سخنرانی کردند. مخالفت این پنج نفر نیز در دفاع از
احمدشاه و تداوم سلطنت قاجاریه نبود، بلکه در بیمناکی از استیلای استبداد رضا شاهی
و نابودی حکومت مشروطه در پی تغییر قانون اساسی بود. این پنج نفر به ترتیب سخنرانی
عبارت بودند از: سید حسن مدرس، حسن تقیزاده، حسین علاء، دکتر محمد مصدق (مصدقالسلطنه)
و حاج میرزا یحیی دولتآبادی. لیک، تنها سخنرانی مصدق پژواک تاریخی یافت. سخنرانی
مصدق، هشداری است همچنان مربوط دربارهٔ به قهقرا رفتن ایران در نبود حکومت ملی و
استقرار دیکتاتوری.
اگر بخواهیم عصارهٔ زندگی نامهٔ
مصدق را بیان کنیم، هیچ چیزی بالاتر از آزادی و آزادگی نشانگر آن نیست. او که با
داشتن ثروت خانوادگی، از مال دنیا و مالاندوزی بینیاز بود، بیش از هر انگیزهای
در پی دستیابی به آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی بنابر آرمانهای مشروطیت برای
ملت ایران بود. مصدق، نخستین ایرانی دارای دکتری حقوق از سوئیس بود. دولتآبادی او
را "عالم علم حقوق" می شناخت. مصدق قانون اساسی را ضامن سربلندی و آزادی
ایران با نظارت ملت به وسیلهٔ نمایندگانشان در مجلس شورای ملی می دانست.
اگرچه مصدق پیش از نهم آبان کارنامهای
درخشان داشت، لیک سخنرانی نهم آبان وجه او را در نزد مردم و اندیشه ورزان ممتاز
کرد. شالوده سخنرانی مصدق دفاع جانانه از حکومت قانونی مشروطه بود. جنبههای اصلی
سخن های مصدق شامل این بخشها بود: پایبندی به سوگند در قبال قانون اساسی، نالایق
دانستن شاهان قاجاریه، برشمردن لیاقت رئیس الوزراء (سردار سپه) در برقراری نظم و
امنیت کشور، تأکید بر این امر که قوای مملکت ناشی از ملت است و آسیبپذیر شدن
ایران در برابر دولتهای خارجی بر اثر تغییر قانون اساسی.
«همان بودم که هستم»: در اهمیت
وفاداری به عهد و پیمان
در آغاز، دکتر مصدق یادآور سوگندی میشود
که او و نمایندگان در پایبندی به قانون اساسی ادا کردهاند.
«بنده در سال گذشته در حضور
نمایندگان محترم بهکلامالله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم...
من... همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزی برخلاف مصالح مملکت به عقل ناقص
خودم ببینم خودم را ناچار میدانم که برای حفظ مملکت و حفظ قومیت و بقای اسلامیت
از اظهار عقیده خودداری نکنم.»
«کاملاً از آنها مایوس هستم»: هیچ
چیزی بالاتر از بیان حقیقت نیست
مصدق در بخش دوم سخنرانیاش، آشکارا
نومیدی خود را نسبت به شخص احمدشاه و پادشاهان قاجار ابراز داشت. مصدق از جانب
مادرش، نجمالسلطنه، از تبار شاهزاده عباس میرزا و از جانب پدرش، میرزا هدایتالله
وزیر دفتر، از تبار دولتمردان دربار قاجار بود. لیک، آنچه در آن روز تاریخی در
خانه ملت برای مصدق قاجارتبار اهمیت داشت، ملاحظهٔ مناسبات خانوادگی نبود. او هیچ
چیز را بالاتر از بیان حقیقت نمیدانست.
«اولاً راجع به سلاطین قاجار بنده
عرض میکنم که کاملاً از آنها مایوس هستم زیرا در این مملکت خدماتی نکردهاند که
بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم کسی منکر این باشد... بنده
مدافع اشخاصی که برای وطن خودشان کار نمیکنند و جرئت و جسارت حفظ مملکتشان را
نداشته باشند و در موقع خوب از مملکت استفاده بکنند و در موقع بد از مملکت غایب
بشوند نیستم. اگر دوست حقیقی و قوم خودم هم باشد... بنده مدافع او نیستم.»
«این که ایشان خدماتی به مملکت کردهاند
گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد»: شهامت اخلاقی در بیان واقعیت
مصدق در بخش سوم سخنرانیاش نسبت به خدمات رضاخان
در امر برقراری امنیت در کشور ابراز احترام کامل نمود. پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، مصدق
نخست در مخالفت و سپس در تعامل با رضاخان درآمد. از جمله این همکاریها میتوان از
والیگری مصدق در آذربایجان بههنگام زمامداری مشیرالدوله با موافقت سردار سپه نام
برد. یکی از مهمترین موارد هم کُشنی میان مصدق و رضاخان مربوط به ماههای پیش از
نهم آبان ۱۳۰۴ است. در آن دوره، مصدق به همراه گروهی دیگر از نمایندگان مجلس یا بهقول
تقیزاده «اشخاص خوشنام» بنا به خواست رضاخان، رئیسالوزراء، به او مشورت خصوصی
میدادند. اعضای دیگر این گروه مشورتی عبارت بودند از مستوفیالممالک، مشیرالدوله،
مؤتمنالملک، حسن تقیزاده، یحیی دولتآبادی و حسین علاء. سپس به پیشنهاد رضا خان،
حاج مخبرالسلطنه هدایت و ذکاءالملک فروغی، به این گروه افزوده شدند. براساس این
پیشینه، شرط وجدانی و شهامت اخلاقی ایجاب میکرد که مصدق خدمات رضاخان پهلوی را
برشمارد. اگرچه قابلتوجه است که مصدق ستودن خدمات رضاخان را محدود به برقراری نظم
و امنیت کرد.
«اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی،
بنده به شخص ایشان عقیده مند هستم و ارادت دارم و هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم
در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده... اما اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کردهاند
گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد، وضعیت این مملکت وضعیتی بود که همه میدانیم که
اگر کسی میخواست مسافرت کند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بود امنیت نداشت... و
البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص
رئیسالوزراء رضاخان پهلوی نام در این مملکت باشد برای اینکه من یک نفر آدمی هستم
که در این مملکت امنیت و آسایش میخواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این
دو سه سال اینطور چیزها را داشتهایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده.»
«پس چرا خون شهدا راه آزادی را بیخود
ریختید، چرا مردم را به کشتن دادید؟»: آزادی و دموکراسی در پناه قانون اساسی
بخش چهارم سخنرانی مصدق شاه بیت
سخنان اوست. در این بخش مصدق شورانگیزانه هشدار میدهد که این تصمیم شتابآلود به وسیلهٔ
مجلس، ایران را به ورطهٔ قهقرایی دیکتاتوری و خودکامگی میاندازد. سپس با منطقی
قوی و با استناد به اصلهای قانون اساسی در مخالفت با تغییر سلطنت از قاجاریه که
با هدف پادشاهی مطلقهٔ رضاخان است، استدلالی جاندار میکند.
«خوب آقای رئیسالوزراء سلطان میشوند
و مقام سلطنت را اشغال میکنند، آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس میتواند گوید یک
مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است... امروز مملکت ما بعد از بیست سال و
این همه خونریزی میخواهد سیر قهقرایی بکند... که یک شخص هم پادشاه باشد و هم
مسئول مملکت باشد... و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح میکند در زمان سلطنت هم
ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رئیسالوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر
سرم را ببرند و تکه تکهام بکنند... زیر بار این حرفها نمیروم. آقای سید یعقوب
[آخوند و نماینده مجلس پشتیبان رضاخان] شما مشروطهطلب بودید، آزادی خواه بودید،
بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر میرفتید و مردم را دعوت به
آزادی میکردید، حالا عقیدهٔ شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد
هم رئیسالوزراء هم حاکم؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است.
چرا خون شهدای راه آزادی را بیخود ریختید، چرا مردم را به کشتن دادید؟ میخواستید
از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ میگفتیم و مشروطه نمیخواستیم، آزادی نمیخواستیم.
یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود.»
«اگر مقصود این بود که ما خودمان در
عرض ملل دنیا و دول متمدنه آورده بگوییم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم، ما قانون
اساسی داریم، ما مشروطه داریم، ما شاه داریم، ما رئیسالوزراء داریم، ما شاه
غیرمسئول داریم که به موجب اصل چهل و پنج قانون اساسی از تمام مسئولیت مبراست و
فقط وظیفهاش این است که هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل بیست وهفتم
قانون اساسی به یک رئیس دولت یا یک وزیری اظهار کرد، آن وزیر میرود توی خانهاش
مینشیند، آنوقت مجدداً اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار میآورد.»
«همه جامعهٔ ملل میداند که باید به تصویب
مجلس باشد»: جهانیان همواره بایستی ببینند که در ایران قوای مملکت ناشی از ملت است
در بخش چهارم سخنرانی، مصدق نسبت به
خدشه خوردن چهرهٔ ایران در نزد جهانیان و آسیبپذیر شدن کشور در مقابل دولتهای
خارجی بر اثر تغییر پادشاهی مشروطه به مطلقه هشدار میدهد. جان کلام مصدق در این
بخش این است که در نظام مشروطه قوای مملکت ناشی از ملت است که ارادهاش بنابراصلهای
قانون اساسی به وسیلهٔ مجلس ملی ایفا میشود.
نگرانی بزرگ مصدق در این بود که دولتهای
استعمارگر در پی بهره برداری آزمندانه از منابع طبیعی، مالی و بازارهای تجارتی
ایران هستند که پس از بین رفتن مشروطه می توانند به وسیلهٔ معامله با شاه مطلقه به
هدفشان برسند.
«قانون اساسی ما وقتی با این حوادث
مقاومت کرد و خودش را معروف جامعهٔ ملل کرد. [قانون اساسی] اصولی را داراست که به
موجب آن اصول تمام ملل اروپا میدانند که اگر یک دولتی پیدا شود و یک عهدنامهای
ببندد آن عهد نامه به موجب اصل بیست و چهارم قانون اساسی که میگوید "بستن
عهدنامهها، اعطای امتیازات – انحصار – تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره اعم از
اینکه طرف داخله باشد یا خارجه باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد به استثنای
عهدنامهای که صلاح دولت و ملت باشد." همه مردم میدانند یعنی جامعهٔ ملل میداند
که باید به تصویب مجلس باشد و همچنین اصل بیست و پنجم که می گوید:
"استقراض دولتی به هرعنوان که باشد خواه از داخله خواه از خارجه با اطلاع و
تصویب مجلس شورای ملی خواهد شد... وقتی آن اشخاص که میخواستند با ما یک معاهدهای
بکنند به یک اصل قانون اساسی که رسیدهاند، دیدهاند که یک قانون اساسی است و یک
مجلس و یک تصویبی هم برای مجلس لازم است.»
«اگرقانون اساسی متزلزل شد ممکن است مملکت به یک خرابی بیفتد»: مبادا که
دوباره ایران سیر قهقرایی کند
در بخش آخر سخنانش، مصدق باز هم
دربارهٔ خطر تغییر قانون اساسی از مشروطه به پادشاهی مطلقهٔ رضاخان پهلوی هشدار میدهد
و آن را برای منافع ملت و کشور مطلوب نمیداند.
«خدایا تو شاهد باش، من خدا را به
شهادت میطلبم که عقیدهام را میگویم و قانون اساسی را هر آدم مسلمانی و هر آدم
وطنخواهی و هر آدمی که به شخص رضاخان پهلوی ارادتمند است و عقیده دارد باید برای
صلاح و نفع مملکت حفظ کند. اگر قانون اساسی متزلزل شد، ممکن است مملکت به یک خرابی
بیفتد که مطلوب نباشد. آنوقت رضاخان پهلوی هم هر گونه حکومتی را دارا باشد، مطلوب
نیست.»
افسوس که هشدارها و سخنان مستدل و
خیرخواهانهٔ مصدق در نمایندگان مجلسی که بهوسیلهٔ رضاخان و کارگزارانش، از جمله
محمدعلی فروغی، در سایهٔ جوی هراسانگیز هدایت میشدند، مؤثر واقع نشد.
در دیداری مشورتی در صبح روز نهم
آبان پیش از تشکیل مجلس، حسن مستوفیالممالک از مصدق پرسید که آیا مصلحت به رفتن
یا نرفتن به مجلس است؟ مصدق جواب داد: «به توپچی و سرباز سالها مواجب میدهند که
یک روز به کار بیاید و از مملکتش دفاع کند. وکیل هم دو سال مواجب میدهند برای
اینکه یک روز به کار مملکت بخورد و از قانون اساسی دفاع بکند. اگر ما امروز به
مجلس نرویم به وظیفهٔ نمایندگی خود رفتار نکردهایم.»
بدین گونه است که سخنان صد سال پیش
مصدق همچنان برای اندیشه ورزان و دموکراسی خواهان پژواک دارد. چهل وهفت سال است
که قانون اساسی مشروطه از بین رفته و جای آن را قانون اساسی حکومت دینی ولایت فقیه
گرفته است. با همهٔ ستمهای هولناکی که بر مردم رفته است، ملت ایران همچنان به
مبارزهای بیامان برای رسیدن به حکومت قانونی دموکراتیک مبتنی بر جدایی دین از
دولت و سازگار با اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر ادامه میدهد.
چند سال است که جنبش انقلابی «زن،
زندگی، آزادی» امید و نشاطی فراگیر در جامعه به بار آورده است و امید می رود که
با فرا رسیدن حکومت مردم برای مردم و به وسیلهٔ مردم، ایرانیان به پیروزی ملی دست
یابند تا مبادا ایران بیش از این در سیر قهقرایی فرو رود. مصدق چنین میخواست و ما
نیز.
یادداشت: در نگارش این مقاله از بخش
هایی از دو کتاب زیر بهره برده ام.
تاریخ بیست ساله ایران (جلد سوم):
انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله دیکتاتوری پهلوی، نگارش و تالیف حسین مکی، موسسه
انتشارات امیر کبیر، تهران 1357. (متن سخنرانی مصدق از این کتاب برداشت شده است).
خواب آشفته نفت: از قرارداد دارسی تا سقوط رضا شاه، نگارش محمد علی موحد، نشر کارنامه، تهران، 1393.

Comments