Posts

در جستجوی دکتر حسن اقبالی

Image
  دکتر حسن اقبالی در کنار همسر ، بانو قدسی اقبالی و پسرشان، رامین  در اوایل مهاجرت به آمریکا تقدیم به بانو قدسی اقبالی گفته می شود که آدمیان نه تنها با نام خود مورد شناسایی همگان قرار می گیرند، بلکه بسیاری در معنای نام خود، جنبه های شخصیت خویش را می آفرینند. در نگاه من دکترحسن اقبالی چنین بود. مردی که بنابر نام اولش، پر از حُسن و نیکویی بود و بنابر نام خانوادگی، مردی بود که با استعداد شگرفش و تلاش بی مانندش، اقبالی بلند و بزرگ را برای خود و خانواده اش و جامعه ایرانیان آمریکایی آفرید. در دانش روانشناسی بر اهمیت تصویر ذهنی و برداشت نسبت به یک فرد که بر اثر نخستین و آخرین مواجهه با او در ذهن آدمی پدید می آید و ماندگار می شود، تاکید شده است. پس به گمانم که آن گروه از ما که بیش و کم توفیق آشنایی یا دوستی یا محضر نشینی دکتر حسن اقبالی را داشته ایم، به نیکی می دانیم و قبول داریم که او تا به آخر همانی بود که ما در اولین دیدار در ذهنمان به تصویر کشیدیم: مردی وارسته، موقر، خوش سیما، خوشرو، خوش پوش و ادیب. از اینرو بود که همواره او را نماینده ی درخشان نامش، حسن و کنیه اش، اقبالی یا...

Dr. Hassan Eghbali, A Romantic Doctor

Image
  Dr. Hassan Eghbali, 1934-2024 Dr. Hassan Eghbali belonged to an exceptional generation of Iranian-American doctors who came to the United States in the 1950s and 1960s—whom I think of as Romantic Medical Doctors . These Romantic MDs were, in fact, lovers of Persian poetry, literature, and history in disguise. Shortly after Azar and I arrived in Chicago in 1986, we were fortunate to become acquainted with several of them, including Dr. Eghbali, Dr. Mahmood Hashemi, Dr. Rahmat Pirnazar, Dr. Cyrus Serry, Dr. Cyrus Haery, Dr. Manouchehr Sohaey, and Dr. Ali Darki. We found them not only dedicated to their medical fields and the well-being of their patients, but also exemplary—along with their wives—in their love for family and service to their communities, especially the Iranian-American community. Dr. Eghbali was a prodigy who could recite long Persian poems from memory, a talent he maintained well into the last years of his life. I wonder whether, through his love for Persian poetr...

ملت کربلایی ایران: کالبد شکافی سخنرانی دوم شهریور خامنه ای در سه پرده تراژی کمدی حمید اکبری

Image
      در روز یکشنبه، دوم شهریور 1404، پیرمردی هشتاد و شش ساله که - بنابر میانگین درازای عمر در ایران یک پایش لب گور است - در مقام رهبر مطلقه یک کشور نود میلیونی در بالای صحن حسینیه خمینی نشسته و آغاز به سخنرانی می کند. او که ظاهرا از شور ذوب شدگان حاضر در جلسه به وجد آمده، با تبسمی بر لب، نخست آیه ای از قران به عربی را می خواند. سپس می گوید که دو جمله برای گفتن دارد، یکی در باره ی امام رضا به مناسبت «شهادت» او و دیگری در باره ی مسایل جاری ایران، گرچه در بخش آخر یک نکته هم می افزاید. ما این دو جمله و یک نکته را بنابر آنچه این پیرمرد، علی خامنه ای گفته، در سه پرده کالبد شکافی می کنیم.   پرده اول: کربلایی و عاشورایی شدن ایران بوسیله امام هشتم شیعیان پیرمرد در جمله ی اول از امام رضا به عنوان احیاگر شیعه مظلوم یاد می کند. می گوید که سفر اجباری امام رضا به خراسان که  نزدیک 1200 سال پیش صورت می گیرد، حادثه ای بود برکت آور برای ایران و اسلام. عنوان می کند که پس از قتل علی ابن ابیطالب و حسین بن علی، شعیه محروم و منزوی شده بود، اوضاعش خراب بود، تا اینکه علی ابن موسی...

حوض قلبی شکل و دل فولاد در راه مانده مصدق

Image
  از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست منم از هر که در این ساعت غارت زده تر همه چیز از کف من رفته به در دل فولادم با من نیست همه چیزم دل من بود و کنون می بینم دل فولادم مانده در راه. » "نیما یوشیج" حوض قلبی شکل و دل فولاد در راه مانده مصدق در روز 28 مرداد، مصدق بهمراه نزدیکترین یارانش در خانه مانده بود. از بعد از ظهر، ارتشی های کودتا چی خانه را زیر رگبار گلوله گرفته بودند. سرهنگ ممتاز و سایر سربازان وفادار به دولت قانونی، از خانه ی نخست وزیر با شهامتی بی نظیر دفاع می کردند و بر عهد خود استوار بودند که تا آخرین فشنگ و نفس مقاومت کنند. مصدق می خواست که همانجا کشته شود. یارانش به او التماس کردند که به خاطر سربازهای فداکار و سایر بی گناهان، خانه را ترک کند که سرانجام چنین کرد، اگرچه دل فولادی اش که آکنده از امید و  آرزوهای بزرگی برای ایران بود را در آن خانه به جای گذارد. در عکس های خانه ی مصدق از روز 28 مرداد، نشانه های تخریب و غارت خانه بوسیله رجاله ها هویداست . اما حوضی با شکل قلب در حیاط دست نخورده به نظر می آید! چه کسی این قلب را در خانه ی مصدق ساخته و نگارده بود؟ ...

دل فولاد هنوز مانده در راه مصدق* به مناسبت سالگرد کودتای 28 مرداد 1332

Image
    « از برای من ویران سفر گشته مجال دمی استادن نیست منم از هر که در این ساعت غارت زده تر همه چیز از کف من رفته به در دل فولادم با من نیست همه چیزم دل من بود و کنون می بینم دل فولادم مانده در راه. » "نیما یوشیج"   با گذشت بیش از هفتاد سال از کودتای 28 مرداد، قلب مصدق که در دفاع از حقوق ملت ایران در برابر دشمنان داخلی و استعمارگران خارجی چون فولاد بود، همچنان پرتپش و منتظر در محل خانه شماره 109 خیابان کاخ تهران است، چشم به راه فرا رسیدن آزادی، دموکراسی، رفاه و شادابی پایدار برای ملت ایران. مصدق در دامان مادری بزرگ شد که از نوادگان عباس میرزا بود. نجم السلطنه نخستین بیمارستان مدرن ایران «نجمیه» را بنیان گذارد. پس از درگذشت مادرش، مصدق تا زنده بود بر اداره ی امور این بیمارستان سرپرستی کرد و در 14 اسفند 1345 در همانجا به خواب ابدی فرو رفت. از مادر و زنی چنین سترگ و ستبر بود که مصدق آموخت در راه پیشبرد و دفاع از حقوق مردم، نبایستی از ناسزا گویی بی همه چیزان نومید شد. می گویند که تا آخرین نفس، او دو چیز را در زندگی بیش از همه دوست داشت: ایران و مادرش. ...