پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2020

در جستجوی رهبری ملی دمکراتیک برای گذار ایران از جمهوری اسلامی،دکتر حمید اکبری

تصویر
 

حمید اکبری: جمهوری اسلامی نشان داده عقلانی عمل نمی‌کند ۱۴ آبان ۱۳۹۹

تصویر
 

کردارهای دلاورانه تر از جنگیدن نسرین ستوده و زندانیان سیاسی ایران یادداشت و برگردان شعرهایی از استفان کرین - حمید اکبری

تصویر
      تقدیم به خانواده های زندانیان سیاسی   در همه جای دنیا، سربازان به جنگ رفته یک کشورمورد احترام هستند. آنها برای میهن جنگیده اند،  خواه در جنگی سزاوار یا ناسزاوار. در آن جنگ کشته اند یا کشته شده اند. بسیاری در کمال آگاهی به جنگ رفته اند و بسیاری در پیروی از جوی همه گیر. در هر صورت، در رویارویی با دشمن، شمار این جنگجویان بی شمار بوده است اگرچه دشمن پرشمارتر هم بوده باشد. ملت های این جنگجویان نه تنها در خلوت وجدان، بلکه در کوچه و خیابان نیز با همه وجود از آنها چه در گفتار و چه در کردار پشتیبانی کرده اند. جنگجو همواره ارجمند باقی مانده است چون جنگ همیشه خونریز، هولناک و پر مرارت است. جنگجو جان بر کف یا جان تسلیم کرده است و یا با جسم و جانی خسته بازگشته است.  پس شاید نتوان گفت که کرداری دلاورانه تر از جنگیدن در جنگ در این جهان باشد. استفان کرین، خبرنگار، نویسنده و شاعر دوره جنگ داخلی آمریکا، اما نظر دیگری دارد. او که به چشم خود جنگیدن برای افتخار و سربلندی مابین سربازان لشگرهای کنفدارسیون جنوبی و ایالات متحده را در جنگی خونین دیده بود، سخن از کردارهای دلاورانه تر می گوید. براستی

«همه چیز زنجیره ای تمام نشدنی از اشتیاق است»: یادداشت و برگردان شعری از رابرت فراست به یاد فرهنگ فرهی _ حمید اکبری

تصویر
 عکس از پیام فرهی تقدیم به یارش و پسرش، پیام فرهی   نخستین برچسبی که بر انسان می خورد نام اوست! یک فرضیه وجود دارد که به «جبر نام» مشهور است و دلالت بر این دارد که افراد جلب حرفه و مشاغلی می شوند که با نام آنها سازگار است. چه بسا نمونه بارزی که دال بر درستی این فرضیه دارد، بزرگمرد زنده یاد ما، فرهنگ فرهی است. او همه عمر خود را صرف کار فرهنگی و اعتلای فرهنگ ایران کرد. نام و کار و حاصل زندگی اش، چیزی جز فرهنگ ورزی نبود. به گونه ای که من او را شناختم، همیشه یک اشتیاق در او موج می زد، اشتیاق برای پیوند زدن و پیوستگی فرهنگی میان انسانهای ایرانی. پیوند زدن فرهنگ فرهی به تمثیل از همان گونه ای بود که در گلگاری و باغبانی رایج است. در پیوند گیاهی، دو گیاه را به هم وصل می کنند تا با هم جوش بخورند و یکی شوند. فرهی نیز چنین کار فرهنگی را پی گیر بود. او در کنار انجام کارهای فرهنگی ویژه اهل ادب، جوانه های فرهنگ ادبیات ایران را با  نوشتن و گفتن در نشریات و برنامه های رادیویی و تلویزیونی که در نگاه اول از جنس مردم پسند بودند، در ذهن همگان می کاشت. نشریه «جوانان» سرای او در غربت بود. در این نشریه

مرا از تو هراسی نیست: پیام نسرین ستوده و همه سیماهای شهامت ایران

تصویر
  *مرا از تو هراسی نیست   اگر تو یارای دیدن درون قلب مرا داری مرا از تو هراسی نیست، تو خواهی دید که چرا من از تو نمی هراسم، و چرا این راستی است. پس تهدیدم مکن تو، با نیزه های خون آلودت مگر آنکه گوش های عالیجناب خواهان شنیدن نفرین هستند شعر از استفان کرین، برگردان از حمید اکبری*

در جستجوی رهبری ملی دموکراتیک برای گذار ایران از جمهوری اسلامی: چرا پیشنهاد جعفر پناهی در باره نسرین ستوده راهی است به پیش (حمید اکبری)

تصویر
  این است پیشنهاد جعفر پناهی: «در ۷ اسفند سال ۱۳۳۱ لایحه استقلال وکلا با پافشاری دکتر محمد مصدق تصویب شد، در گرامی داشت این روز به خانه نسرین ستوده که اکنون در زندان است رفتیم. بیائید به این بیاندیشیم که از گاندی گرفته تا نلسون ماندلا که خود وکیل بوده اند و حقوق دان آیا آلترناتیوی بهتر از نسرین ستوده وجود دارد؟ برای من و نظر شخصی من او تنها فردی است که می تواند در دوران گذار یک نماد باشد.» (اسفند ماه 1398) یک هنرمند فیلم ساز با شهرت جهانی که کارنامه اش مبارزه و کوشش برای آزادی بیان و دموکراسی در ایران است پیشنهاد بسیار مبرم و با اهمیتی می دهد که لازم بود که از همان یک سال و نیم پیش در میان دموکراسی خواهان ایران موجب تامل و رایزنی بسی گسترده و ادامه دار بشود. چرا؟ چون جنبش دموکراسی خواهی ایران از دو کاستی بنیادین رنجور است: سازماندهی و رهبری دموکراتیک. می توان و چه بسا بایسته است که به چرایی نیافتن بازتاب و رایزنی های گسترده تر در باره پیشنهاد آقای پناهی پرداخت [i] . ولی نگارنده مایل است که این امر را به آتیه موکول کند و در این مقاله تاکید را بر فوریت باز پرداختن به این پیشنها

صخره بزرگی از شهامت و درایت به نام ستوده

تصویر
روزگاری من کوه های خشمگینی را دیدم، که آرایش جنگی گرفته بودند. در مقابل آنها انسانی کوچک ایستاده بود؛ آه، او بزرگتر از انگشتان دست من هم نبود. من خندیدم و از آنکس که پهلوی من بود پرسیدم، "آیا امکان پیروزی برایش هست" او جواب داد: "حتمن." "اجدادش این کوه ها را بارها شکست داده اند." آنگاه بود که من نیکویی را از اجداد سراغ گرفتم،- دستکم به خاطر آن انسان کوچک که در مقابل کوه ها ایستاده بود. شعر از استفان کری برگردان از حمید اکبری