درباره «تجربه دولت بختیار در انقلاب بهمن ۱۳۵۷»

 


درباره «تجربه دولت بختیار در انقلاب بهمن ۱۳۵۷»

- «رساله دکترای دکتر بختیار ارتباط بین دین و سیاست در جوامع بدوی بود. او به شدت تحت تاثیر جنبش لائیسیته فرانسه بود. دکتر بختیار با دین به عنوان مسئله شخصی مشکلی نداشت و به اصطلاح مسلمان نیز بود. ولی در خارج  از ایران برخلاف بازرگان که گفته بود من اول مسلمانم، گفت که من اول انسانم، بعد ایرانی و سوم مسلمانم.»
- «هنوز سطح خواست‌های نیروهای دموکراتیک و ملی ایرانی به سطح خواست‌هایی که  دکتر بختیار در آستانه انقلاب مطرح می‌کرد نرسیده.»

یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ برابر با ۰۷ فوریه ۲۰۲۱


«تجربه دولت بختیار در انقلاب بهمن ۱۳۵۷» کتاب جدیدی است به ویراستاری دکتر حمید اکبری و آذر خونانی اکبری شامل مقالاتی که در کنفرانسی با همین عنوان حدود ده سال پیش در دانشگاه شیکاگو برگزار شد. بجز مقالات ویراستاران کتاب همچنین مقالاتی از لادن برومند، شهلا شفیق، سیروس بینا، کاظم ایزدی، جواد طالعی، میثاق پارسا و اردشیر لطفعلیان، رضا دانشور، مهرداد مشایخی و خسرو سعیدی به همراه گزارشی از خود کنفرانس به قلم خانم عزت گوشه‌گیر در این کتاب گردآوری شده است. در ارتباط با مطالبی که در این کتاب مطرح شده است با دکتر حمید اکبری گفتگویی داشته‌ایم.

دکتر شاپور بختیار

-ایده گردآوری این مجموعه چطور شکل گرفت؟

-برای من و همسرم، آذر خونانی اکبری، که ویراستاران مشترک این کتاب هستیم و از نسلی که به صورت مستقیم و ناظر درگیر جریان انقلاب شد همیشه این پرسش مطرح بوده که چرا انقلاب شد و آیا گزینه دیگری وجود داشت یا نه؟ پرسشی که گمان می‌کنم برای بسیاری از ایرانیان هم‌نسل ما نیز مطرح است. اکنون بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که گزینه دیگری نیز وجود داشت. یعنی امکان این بود که در همان نظام پادشاهی اصلاحاتی می‌شد و آن نظام سرنگون نمی‌شد چون اساساً نیازی به انقلاب نبود. انقلاب اساساً، حداقل در کوتاه‌مدت، برای مردم شرایط بهتری به بار نمی‌آورد. حتی در همین نظام هم اصلاح‌طلبان همین حرف را می‌زنند آنهم در حالی که این نظام در اساس اصلاح‌پذیر نیست.

حمید اکبری و آذر خونانی اکبری

دولت دکتر بختیار آخرین دولت پیش از انقلاب در ادامه سه دولت تعیین شده با عمر کوتاه از طرف شاه بود، با این تفاوت که دکتر بختیار به دنبال مذاکرات با شخص شاه و با تلاش در احیای سنن مشروطه (که چند دهه تعطیل شده بودند) و تکیه علنی بر آنها در برابر شاه، به نخست وزیری رسید.  پیش‌فرض من و همسرم و بیشتر کسانی که در کنفرانس حدود ده سال پیش ما در شیکاگو شرکت داشتند این بود که دولت بختیار اولین دولت مخالفین، و نه موافقین شاه، بعد از ۲۸ امرداد بود. این به معنای مقایسه  بین دکتر دولت بختیار و دولت‌های هویدا، جمشید آموزگار، شریف امامی‌و سپهبد ازهاری به عنوان موافقین شاه است. توجه داشته باشیم که با ایجاد حزب رستاخیز، دولت مخالفان نمی‌توانست تشکیل شود. بنابراین دولت دکتر بختیار هم آخرین و هم اولین دولت مخالفین شاه پس از ۲۸ امرداد بود، یعنی به یک معنا دولت جبهه ملی بود زیرا یکی از سه رهبر اصلی جبهه ملی، رئیس این دولت بود. پیش‌زمینه این تحولات هم آن بود که قبل از تشکیل این دولت، احتمال تشکیل دولت دکتر صدیقی هم بود که نشد. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که شاه در نهایت پذیرفته بود که باید به مخالفین قانونی خود، یعنی کسانی که قانون اساسی را قبول دارند، رجوع کند. در این کتاب، از جمله در مقاله من، به این پرسش پرداخته شده که آیا دولت دکتر بختیار دولت مخالفین شاه و بر بنیاد قانون اساسی مشروطه استوار بود، که جواب من مثبت است زیرا دولت دکتر بختیار بر نماد دکتر مصدق و بر اصل مهم قانون اساسی، یعنی اینکه شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، بنیاد شده بود. در نامه سران جبهه ملی به شاه در سال ۱۳۵۶- که در چندین مقاله این کتاب به آن اشاره شده– آمده بود که جبهه ملی خواهان بازگشت شاه به اصل سلطنت در برابر حکومت است. اگر ما همه این پیش‌فرض‌ها را بپذیریم باید پاسخ دهیم که آیا دولت دکتر بختیار گزینه سومی ‌در برابر دو گزینه دیگری در برابر مردم قرار می‌داد یا نه؟ یا به عبارت دقیق‌تر،  آیا در برابر ۱) ادامه سلطنت مطلقه که در آن شاه هم سلطنت می‌کند و هم حکومت، و ۲) حکومت اسلامی‌ به ولایت خمینی، گزینه سوم بود یا نه؟  ما این پیش‌فرض را با کسانی که در کنفرانس شرکت داشتند مطرح کردیم که اکثریت قبول کردند ولی برخی نکردند که آنها هم مقالاتشان را ارائه دادند.

– معیار شما در سخنرانی‌ها و همچنین انتخاب مقالات این مجموعه چه بود؟

-شرط اساسی ما این بود که مقالات ارائه شده دانشگاهی و پژوهشی باشد. یعنی ستایش و یا نفی اشخاص نباشد. مقالات این کتاب باید در برگیرنده  نگاهی عینی به دولت دکتر بختیار، بافت آن و بررسی دلایل شکست آن می‌بودند. ما استفاده از الفاظی مانند «رضاخان قلدر» و مشابه را نپذیرفتیم. اگرهم او مستبد بوده دلایل و بستر تاریخی آن باید بررسی شود. یا اینکه گفته شده که بختیار «خائن» بود و خیانت کرد. البته این آزادی در کنفرانس بود که اینگونه مسائل نیز بررسی شوند ولی این موضوع اصلی ما نبود. موضوع اصلی کنفرانس و کتاب بررسی دلایل شکست دولت دکتر بختیار بود. بنابراین ما از کسانی که از همان ابتدا مخالف دکتر بختیار بودند دعوت کردیم که در کنفرانس شرکت کنند و مقاله بدهند. یکی از آنها، دکتر سیروس بینا است که مسئله وی شخص دکتر بختیار نیست. اتفاقا او نظر مثبت نسبت به دکتر بختیار دارد و وی را در مقطع انقلاب انسانی پاک و مشروطه‌شناس می‌داند. ولی نظر دکتر بینا در کنار مطرح کردن دوره رو به افول هژمونی آمریکا آن است که پذیرش نخست‌وزیری از طرف شاه و نیز مقایسه خود با دکتر مصدق به وسیله بختیار خطا بوده است.

در انتقاد از دکتر بختیار، آقای کاظم ایزدی در مقاله‌ای که دارد اساس بحث این است که ایران در برهه ۱۳۵۷ از ساختارهای کالبدی لازم برای بنای دموکراسی برخوردار نبود. منظور از ساختارهای مورد نیاز دموکراسی، جمعیت کافی شهری یا شهرنشینی، تعدد دانشگاه‌ها و دانشجویان و بخصوص دانشجویان زن و میزان تحصیلات اعضای جامعه، تعدد کتابخانه‌ها، مطبوعات و صنعت نشر کتاب، هنرها و سینماست. او در مقایسه‌ای که از این نظر بین ۱۳۵۷یعنی ایران در آستانه تغییر رژیم با سی سال بعد، یعنی در حدود تاریخ برگزاری این کنفرانس می‌کند، نشان می‌دهد که ازنظر ساختاری ایران به هیچ وجه آمادگی پذیرفتن یک حکومت دموکراتیک را در آن زمان نداشته است. آقای ایزدی معتقد است در شرایطی که اکثریت مردم دیگر اعتمادی به رژیم گذشته نداشتند چگونه حرف دکتر بختیار را می‌توانستند بپذیرند و  نتیجه‌گیری می‌کند که قبول نخست وزیری از طرف بختیار کاری عبث و بیهوده بوده است.

– در مورد اختلاف بین دکتر بختیار و سایر رهبران جبهه ملی در این کتاب چه مطالبی آمده است؟

-در چندین بخش کتاب این اختلاف مطرح شده است از جمله در مقاله خانم لادن برومند که اختلاف اساسی بین دکتر بختیار و خمینی را تحلیل کرده. خانم برومند اهمیت دولت بختیار را در امتناع قبول نخست وزیری از خمینی می‌داند و از تسلیم جبهه ملی ایران به وسیله دکتر سنجابی به خمینی می‌نویسد. در مقاله خودم، به تقابل نماد دکتر مصدق با نماد خمینی در دولت دکتر بختیار پرداخته‌ام که صفحاتی به همین موضوع تسلیم جبهه ملی اختصاص دارد. مقاله دیگری در این خصوص نقدی است بر کتاب «۳۷ روز بعد از ۳۷ سال» که سخنان خود دکتر بختیار است که آقای اردشیر لطفعلیان ارائه داده‌اند. مقاله دیگری که برای اولین بار به اسم اصلی نویسنده در این مجموعه آمده، با عنوان «من مرغ طوفانم» به قلم آقای خسرو سعیدی است که جوانتر از دکتر بختیار بوده و چند ماه بعد از سقوط دولت او در خود ایران نوشته شده و به صورت جزوه پخش شده است. این جزوه به خارج از کشور هم رسید. آقای سعیدی از رهبران جوان حزب ایران و عضو جبهه ملی بود. او رهبران جبهه ملی را از نزدیک می‌شناخت و در جریان انقلاب هم حضور داشت. ما بعد از پژوهش کافی و یقین یافتن در تعلق این نوشته به آقای خسرو سعیدی آن را به اسم ایشان در کتاب آورده‌ایم. در این نوشته اقای سعیدی بسیار به موضوع اختلاف بین بختیار با سران دیگر جبهه ملی پرداخته است. وی نگاهی انتقادی به سران دیگر جبهه ملی دارد ولی در عین حال دارای نگاهی انتقادی به دکتر بختیار هم هست . به نظر او دکتر بختیار با پذیرفتن نخست وزیری از جانب شاه خلاف مقررات سازمانی عمل کرد. ولی معتقد است کاری که دکتر سنجابی کرد و در فرانسه  اعلامیه سه ماده‌ای را امضا کرد آنهم نوعی تسلیم بود. نوشته بسیار روشنگری است و توجه لازم به جوانب مختلف قضیه دارد.

-به نظر شما چه عواملی ‌باعث شد که  پیام دکتر بختیار پژواک لازم را در جامعه پیدا نکند؟

-ابتدا به این پرسش پاسخ دهیم که آیا در فاصله  زمانی ۲۵ سال قبل از انقلاب پس از ۲۸ مرداد آیا ساختارهای لازم برای بنای دموکراسی در ایران به وجود آمده بود یا نه. این پرسشی است که خانم شهلا شفیق به آن در مقاله‌اش پرداخته است. به نظر او بسیاری از عوامل روبنایی مدرنتیه در ایران به وجود آمده بود؛ مردم باسوادتر شده بودند، دانشگاه‌ها و تعداد دانشجویان رشد کرده بود و از بسیاری از نظرها ایران یک کشور مدرن به حساب می‌آمد. ولی از نظر سیاسی رنجور از استبداد بود. یعنی به قول خانم شفیق یک مدرنیته مُثله شده حاکم بود. به نظر وی،  دلیل اصلی گریز از آزادی و دموکراسی در بین مردم ایران برمی‌گردد به نحوه مدرن شدن ایران در دوران پهلوی. یعنی بسیاری از روابط اجتماعی مدرن شده بودند ولی تفکر سیاسی و یا مخالفت با شاه مدرن و دموکراتیک نشده بود بلکه در باطن اسلامی‌ شده بود. و این اسلامی‌ شدن فقط تحت تاثیر کارهای آدم‌هایی مانند علی شریعتی نبود. شهلا شفیق می‌گوید که چهره‌های غیر اسلامگرا مانند داریوش شایگان نیز در این پدیده موثر هستند. یا چریک‌های فدایی خلق هم در این میان نقش داشتند.

زنده‌یاد مهرداد مشایخی هم در اشاره به سخنان صفایی فراهانی یکی از بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی از او نقل می‌کند که گفته است شباهت طرز زندگی شاهان قاجار به زندگی مردم را بسیار بیشتر از شباهت طرز زندگی شاهان پهلوی با مردم ایران بوده است.  به نظر دکتر مشایخی در هسته اصلی تفکر اپوزیسیون شاه، حتی جبهه ملی، آن بود که ما وابسته به غرب و به خصوص آمریکا هستیم. بنابراین جنگ و جدال ما با شاه درواقع با آمریکاست. با این تفکر ریشه‌ای، اگر بختیار شش ماه پیشتر هم به قدرت می‌رسید نمی‌توانست موفق بشود زیرا که گفتمان وابستگی گفتمان مسلط در اکثریت مطلق گروه‌ها بود و جلوی بینایی آنها نسبت به واقعیت را گرفته بود. درواقع اینها دنبال دموکراسی نبودند بلکه دنبال جنگ و جدال با وابستگی بودند.

-محافلی مانند کانون نویسندگان که ظاهرا برای آزادی اندیشه و بیان مبارزه می‌کردند چطور؟

-گفتار هژمونیک اساساً غرب‌ستیزی بود. به این موضوع رضا دانشور در مقاله‌اش پرداخته است. او مقایسه‌ای می‌کند بین اندیشه، زبان و نگرش دکتر بختیار با سایر مخالفان شاه. او می‌گوید که بسیاری از چپ‌ها اساساً تاریخ ایران را خوب نمی‌شناختند.  مشایخی نیز می‌گوید که تمام مخالفان مختلف شاه از او یک اهریمن ساخته بودند. در نتیجه اینها، فضا برای آدم‌هایی مانند بختیار یا گزینه سوم بسیار تنگ شده بود و برای مردم گوش به فرمان سازمان‌هایشان مشکل بود که صدای بختیار را بشنوند. در اینجا می‌توان به مقاله آذر خونانی اکبری اشاره کرده که البته پس از اشاره به مقاله خانم مهشید امیرشاهی که از موضعی منتقدانه و در پشتیبانی از بختیار به انقلاب نگریسته بود، به نگاه روشنفکرانی مانند سیمین دانشور به خمینی پرداخته که چگونه این روحانی را یک قدیس و ناجی می‌دانست. به هر حال چنان گفتمان انقلابی اسلامی ‌و وابستگی در مرکز آن مسلط بود که مبارزه برای دموکراسی را به حاشیه رانده بود. طیف‌های مختلف سیاسی آمادگی ایدئولوژیک برای قبول هژمونی خمینی را داشتند. بنابر نوشته شهلا شفیق، آثار امثال علی شریعتی و مهندس بازرگان هم کمک کردند که نوعی امت‌وارگی در بین مردم نهادینه شود. حتی داریوش شایگان ارزش‌های شرقی را برتر از ارزش‌های غربی می‌دانست. در چنین شرایطی پیام دکتر بختیار نمی‌توانست شنیده شود.

شما می‌دانید که رساله دکترای دکتر بختیار ارتباط بین دین و سیاست در جوامع بدوی بود. او به شدت تحت تاثیر جنبش لائیسیته فرانسه بود. دکتر بختیار با دین به عنوان مسئله شخصی مشکلی نداشت و به اصطلاح مسلمان نیز بود. ولی در خارج  از ایران برخلاف بازرگان که گفته بود من اول مسلمانم، گفت که من اول انسانم، بعد ایرانی و سوم مسلمانم.

یکی از مسائلی که در کتاب به وسیله خانم برومند مطرح می‌شود تکیه بختیار بر قانون است که چگونه از طریق قانونی و مشارکت و رای مردم باید تغییر سیاسی به وجود بیاید. او این را دستاورد مهم مشروطیت می‌داند. پس بختیار خودش را گزینه‌ای برای احیای مشروطیت  و نماد دکتر مصدق می‌دانست. و این  گزینه را در برابر ۱) شاه به عنوان پدر تاجدار و نماد تمدن بزرگ و ۲) گزینه‌ی روح‌الله خمینی که خود را نماینده صاحب زمان  و ولایت فقیه می‌دانست قرار می‌داد. من در مقاله خودم به این موضوع پرداخته‌ام. هرچند که او شکست خورد ولی ما ایرانیان هنوز با این سه گزینه و نماد دست و پنجه نرم می‌کنیم.

در ارتباط با موضوع ریشه‌ دواندن مذهب به عنوان پیش‌زمینه هژمونی انقلاب اسلامی ‌و جلوگیری از برآمد گفتمان دموکراسی و حقوق بشر، باید به مقاله آقای میثاق پارسا اشاره کنم که کنش و واکنش نیروهای سیاسی را مورد بررسی قرار داده است. او با آمار و ارقام نشان می‌دهد که تا حدود یکسال قبل از انقلاب نیروهایی مانند لیبرال‌ها و جبهه ملی مسلط‌تر از نیروهای اسلامی‌ بودند. ولی اینها با تعللی که کردند و عدم درک عینی قدرتشان، بازی را باختند. البته سرکوب نیروهای ملی توسط رژیم در کاروانسرا سنگی به تار و مار شدن آنها کمک کرد. در حالی که مساجد ماندند و نیروهای ملی لیبرال ابتکار عمل را از دست می‌دادند. موضوع دیگری که آذر خونانی اکبری به آن پرداخته است اهمیت نداشتن و اساساً مطرح نبودن حقوق و برابری زنان در آن زمان است. حتی شواهدی وجود دارد که زمزمه‌های  مربوط به اسیدپاشی بر زنان بی‌حجاب از همان دوره شروع شد.

-آیا فکر می‌کنید گفتمان دموکراسی و حقوق بشر بتواند فصل مشترک نیروهای ملی و لیبرال شود؟ آیا امکان دارد جناح‌های مختلف جبهه ملی و نیز گرایش‌های مختلف در اپوزیسیون دموکراتیک، صرف نظر از شکل حکومتی که به دنبال آن هستند، همگرایی بیشتری یابند؟

-وقتی صحبت از میراث دکتر بختیار می‌کنیم بنا به گفته رضا دانشور هنوز سطح خواست‌های نیروهای دموکراتیک و ملی ایرانی به سطح خواست‌هایی که  دکتر بختیار در آستانه انقلاب مطرح می‌کرد نرسیده. به عنوان مثال دکتر بختیار مطرح کرد که منشور جهانی حقوق بشر یکی از نقاط اتکای دولت اوست. و یا در مقاله آذرخونانی اکبری با عنوان «نگاهی به زنان» در نقل بخشی از خاطرات ویدا حاجبی، که چپگرا و از دوستان شهبانو فرح بود، تایید می‌کند که سی سال بعد از انقلاب ما هنوز حتا به یکی از خواسته‌های دولت دکتر بختیار نرسیده‌ایم و اظهار تاسف می‌کند که با آزاد شدنش در آستانه انقلاب نیروهای انقلابی  توجه لازم به خواسته‌های دکتر بختیار نکردند. پس میراث دکتر بختیار مانند اتکا به رای مردم و جدایی دین از سیاست امروز توجه لازم را پیدا کرده است. به یاد دارید که وقتی خمینی به ایران بر می‌گردد، دکتر بختیار به او خوشامد می‌گوید ولی یادآور می‌شود که او به عنوان یک روحانی آمده و نه یک شخصیت سیاسی. البته ممکن است در شرایطی که میلیون‌ها نفر برای خمینی در خیابان بودند این مسخره به نظر رسد ولی بختیار می‌خواهد به مردم و همقطاران خودش یادآور شود که ما نباید حرف یک ملا را قبول کنیم. یعنی ما به نقطه نظرات یک شخصیت سیاسی در مقابل یک شخصیت مذهبی باید توجه کنیم. این میراث بختیار می‌تواند فصل مشترک شود ولی برای اینهمه ما اول باید به گذشته خود رجوع کنیم و کارنامه خودمان را بررسی کنیم که آیا درست یا غلط بوده. ۴۲سال بعد از انقلاب لازم است که با خودمان صادق باشیم.  میراث دکتر بختیار آزادی اندیشه و بیان و دموکراسی، حقوق بشر و انقلاب مشروطیت، اتکا به رای مردم می‌تواند فصل مشترک بسیاری از نیروها باشد.

انقلاب مشروطیت ایران بزرگترین رویداد تاریخ قرن بیستم ایران است که مردم ایران برای نخستین بار دارای حقوق مدون شده و منشاء قدرت می‌شوند. این می‌تواند فصل مشترک مهمی‌ بین گرایش‌های سیاسی مختلف دموکراتیک باشد که آنهم بر مبنای رای اکثریت با حفط حقوق اقلیت بنا شده است. دکتر بختیار در جایی گفته است که حتی اگر ما اقلیت نداشته باشیم باید آن را به وجود آوریم زیرا اگر اقلیت وجود نداشته باشد دموکراسی کامل و سالم نیست.

 

Comments

Popular posts from this blog

The Loving Gate of Our Beloved Community

بدرود خیال زیبای من: برگردان سه شعر از والت ویتمن

ای شترمرغان، ایرانی اسلامی نمی شود! در باب شعار #برای_ایران مسعود پزشکیان